اجرا شده توسط حاج محمود کریمی
منم اهل آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوش گرداب ها
به چشمم ببین خانهٔ خویش را
بنا کرده ام روی سیلاب ها
من از اهل دریایم و می شوم
بدون تو مانند مرداب ها
خیال تماشای آبادیت
ربوده ز چشمان من خواب ها
نوای نِیَم، آتشین تر شدم
که می سوزم از آه بیتاب ها
بیا تا که از طرح ابروی تو
بسازیم تا کعبه محراب ها
کجایی که جام محبت زدیم
همه روی دل طاق نصرت زدیم
قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوت زمین آسمانی شده
و در مسجد کوفهٔ قلب من
دوباره به پا ندبه خوانی شده
بدون تو در کوچه های بهشت
تمامی گل ها خزانی شده
نصیب دلی که به دنبال توست
فقط حسرتی جاودانی شده
نگاهت چرا در پس ابرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده
در این جام خالی شرابی بریز
که هنگامهٔ سر گِرانی شده
به آیینه بندان چشمم بیا
قدم زن به دامان چشمم بیا
قسم بر نگاهت، دلم دست توست
خداوندی این حرم دست توست
نوشتم بر کعبهٔ سینه ام
اگر اذن باشد علم دست توست
مرا می نویسی فدایت شوم
که از روز اول قلم دست توست
در این ازدحام گدا آمدیم
که آیینه های کرم دست توست
تبِ جزر و مدّ زمین و زمان
تمنای هر زیر و بم دست توست
تپش های قلب خدا هم تویی(1)
ظهور و وجود و عدم دست توست
تو را خوانده ام تا حسابم کنی
مبادا که روزی جوابم کنی
علی چهره ای بس که حیدر شدی
که آیینه دارِ پیمبر شدی
دو رکعت به پشت سرت خواندنی ست
که با زلف خود سایه گستر شدی
حسینی و دل می بری از همه
حسن هستی و مجتبی تر شدی
تو زیباترین عشق پروردگار
تو گیراترین جام کوثر شدی
بده گیسوان را به دستانِ باد
که عالم ببیند چه محشر شدی
در این فصل پاییزی بی کسی
تو خورشید گل های پرپر شدی
شب ما زمستانی و سردِ سرد
بهشتم! به گلخانه ات باز گرد
بزن آتشم شعله ات پا گرفت
که کار من و عشق بالاتر گرفت
بزن آتشم نازِ چشمت که چشم
به دنبال تو راه دریا گرفت
چه گلهای یاسی که مجنون عشق
فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت
به نامت سلیمانِ دل سکه زد
شفا را ز دستت مسیحا گرفت
برای تماشای اعجاز تو
پرِ دامنت دست موسی گرفت
نداریم ظرفیتت را که حق
تو را بین قاب معما گرفت
منم بغض سر در گمی شما
مرا کشتی از قبل، کجایی بیا
×××
1. امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع) نقل می کند که فرمود: (أنا علم الله و
أنا قلب الله الواعی و لسان الله الناطق و عین الله و جنب الله و أنا
یدالله). توحید صدوق، باب22، حدیث1
توضیح روایت:
منظور از جمله (انا قلب الله الواعی) این است که: من دارای قلبی هستم که
خداوند آن را ظرف علمش قرار داد و آن را به سوی طاعتش رهنمون گشت و آن قلبی
است که مخلوق خدای عزّوجلّ است, همچنان که خود او بنده خداست. و تعبیر (قلب
الله) همانند تعبیر (عبدالله) و (بیت الله) و (جنّةالله) و (ثارالله) می
باشد. همچنین منظور از (عین الله) بودن را محافظت از دین خدا می داند و برای
تأکید این معنا به دو آیه از قرآن کریم استشهاد می کند.
*************************
غلامرضا سازگار
بند اول
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پر بزن پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
ز چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه
گه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی
در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
بـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا
تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تو
وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا
ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
میرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنی
اشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین
تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن
با ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا
بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر
سنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزند
خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دل
بر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـرات
پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زند
رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسین
مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
*************************
غلامرضا سازگار
من كیم قلب وجودم من كیم جان جهانم
من كیم نور عیانم من كیم سر نهانم
من كیم كهف حصینم من كیم مهد امانم
من كیم مولای خلقت در زمین و آسمانم
من كیم فرمان روای ملك حی لامكانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من كیم من آسمانی مصلح خلق زمینم
من كیم من دست تقدیر خدا در آستینم
من كیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینم
من كیم سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینم
من كیم من آخرین تیر الهی در كمانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من كیم من آفتاب یازده خورشید نورم
من كیم من مصحفم تورات و انجیل و زبورم
من كیم من مظهر عفو خداوند غفورم
من كیم من آن كلیم هستم كه عالم گشته طورم
من یگانه مصلح عالم امام انس و جانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر من
بوسه گاه جده ام زهرا جبین مادر من
سیزده معصوم را روح و روان در پیکرم من
جان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور من
نقش جاء الحق به بازویم شهادت بر زبانم
من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
بیشتر از آنكه كامم تر شود از شیر مادر
داشتم بر آسمان معراج چون جدم پیمبر
بر لبم گردید جاری آیة قرآن چو حیدر
بر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سر
با گل لبخند بابا بوسه میزد بر دهانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من به چشم شیعیانم جلوة الله و نورم
من میان دوستانم ، گرچه پندارند دورم
ملك هستی بهر مواجی بود از شوق و شورم
دوستان آماده نزدیك است ایام ظهورم
می رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
گرچه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرم
هرکجا باشم به کل عالم خلقت امیرم
غیبتم را هست سری نزد دادار قدیرم
تا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم
گه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
من همان خون خدا هستم که در جوش و خروشم
بانگ هل من ناصر جدم بود دائم به گوشم
پرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشم
پر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم
چون پیمبر گله ی صحرای هستی را شبانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
انبیا و اولیا هستند یك سرلشكر من
عیسی و مریم نماز آرد به جا پشت سر من
آیة فتحًا مبینا نقش بر انگشتر من
حكم حكم من زمین و آسمان فرمان بر من
پایگاهم كوفه پا بر قلة هفت آسمانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
جامه ی ختم رسل پوشیده بر قد رسایم
ذوالفقار مرتضی در پنجه ی مشکل گشایم
چارده خورشید پیدا در جمال دل ربایم
می رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم
جمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
می رسد روزی كه با عدلم اروپا را بگیرم
وز پی احیای قرآن كل دنیا را بگیرم
پنجة قهر افكنم حلقوم اعدا را بگیرم
داد حیدر ، داد محسن ، داد زهرا را بگیرم
داد ثاراللهیان را از یزیدیان ستانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
منتظر باشند مهدیون به امید وصالم
ی رسد روزی كه گیرم پرده از ماه جمالم
من امید مصطفی من آرزوی قلب آلم
من شما را آبرویم ، عزتم ، قدرم ، جلالم
من به میثم شهد وصل خویشتن را می چشانم
من كیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم
*************************
غلامرضا سازگار
جهان چو باغ دل شیعه خرم است امشب
محیط نـور خدا، مُلک عالم است امشب
سرور آل رســولِ مکــرّم اسـت امشب
ولادت ولــیالله اعظــم است امشب
پیمبران خدا! عیدتان مبارک باد
تمامی شهدا! عیدتان مبارک باد
موالیـان ولایـت، ز جــا قیـام کنید
غدیـر دوم شیعه است، احترام کنید
نظـاره بــر ثمــر یــازده امام کنید
حضور حضرت مهدی همه سلام کنید
تمام ملک خدا شد ز نور، پوشیده
امام عصـر، لبـاس ظهـور پوشیده
دوباره بعثت نو در جهان شده تکرار
بهـار تـا به ابـد، جاودان شده تکرار
کمال دین به زمین و زمان شده تکرار
ولادتِ همـه پیغمبـران شـده تکرار
پر از فروغ ولایت شده تمامِ زمان
امام گشته به امر خدا، امامِ زمان
گرفته عید به ارض و سما، خدا، امشب
به خلق میدهد عیدی جدا جدا، امشب
الا تمــام امـامــان و انبیــا، امشب-
نظر کنید به سـرداب سامرا امشب
بـه روی منتقم آیت خـدا نگرید
فـراز شانـۀ او رایـت خـدا نگرید
شبِ ظهـور بـوَد، یـا قیامتِ کبراست؟
که عید منتقم خـون سیدالشهداست
به اولیـای خـدا، عید اولیای خداست
کسی که از همه خوشنودتر بوَد، زهراست
گشوده شیر خـدا بـاز، رایتِ ظفرش
مبارک است به زهرا و یازده پسرش
الا ظهـور تـو عیـد تمـام منتظران!
یگانـه مصلـح عــالم، امام منتظران
به لحظههای ظهورت، امامِ منتظران
به پیش روی تو بر پا، قیام منتظران
بیـا که عتـرت و قرآن در انتظار تواَند
شتاب کن که شهیدان در انتظار تواَند
خوش آن زمان که بوَد روی چشم ما قدَمت
مسیح از فـلک آیـد به شوق فیض دمت
بــود بــه دوش علمـدار کربـلا، عـلَمت
تمــام وسعـت مـلک خـدا شود حرَمت
بیا بیا که بر آری تو حاجتِ همه را
بر آر دست و بگیـر انتقامِ فاطمه را
تو چون رسول خداوند منجی بشری
تـو تیــر آخــرِ ذریــۀ پیـامبـری
تو دست عدل خداوندگار دادگری
تویی که منتظران را امام منتظری
قسم بـه ذات خداونـد حقتعـالایت
حسین، چشم گشوده به قد و بالایت
امـام عصـری و اعصار در زعامتِ توست
به حقِّ حق که امامت فقط امامتِ توست
کرم، گدای سـرِ سفـرۀ کــرامت توست
«سلامت همـه آفاق در سلامت توست»
هماره تو که بشر سر به سجده بگذارد
خـدا وجـود تـو را از بـلا نگــه دارد
زمان نویـد دهـد وصل یار، نزدیک است
رهـا شـدن ز شـب انتظار، نزدیک است
گذشته فصل زمستان، بهار، نزدیک است
طلیعـۀ فـرَجِ هشت و چـار نزدیک است
به صبحِ روزِ ظهـورِ امـام عصـر، قسـم
برآر دست و دعای فرج بخوان «میثم»
*************************
غلامرضا سازگار
ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی
خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی
با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت
روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت
دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحـی میشنــوم از زبــان تو
دلبـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
میـلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسیبنمریم است
میـلاد اهـلبیت رسول مکرم است
میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است
میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بازآ که اولیای خـدا چشمشـان به توست
یـاران سیدالشهــدا چشمشـان به توست
سرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توست
مکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توست
کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست
روی ندیـدهات همـه جا نور عین ماست
چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست
جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست
یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو خود شبان و این رمه در انتظار توست
چشم جهانیـان همـه در انتظار توست
مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست
خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست
بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو غایبی و خلق جهان در حضور توست
ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست
جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست
آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست
از چشم ما نهانی و در عالمی عیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما
بی تو شده است خنده گل نیش خار ما
رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما
بــازآی ای قــرار دل بـیقــرار ما
بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟
عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی
بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی
تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی
رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای زخــم پیکـر شهــدا بیقرار تو
چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو
فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو
لبخند میزند عموی شیرخوار تو
کای دست انتقـام خداونـد لامکان!
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی
بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی
بگشای رخ که هادی کل امم تویی
مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی
گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای دست اولیــای الهـی به دامنت
جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت
پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت
«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت
چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
*************************
حسن کردی
رؤیا به سر رسید حقیقت به بار شد
دوران وصل و خاتمه انتظار شد
دنیای منجمد شده از سردی گناه
از داغ برق چشم خمارت بهار شد
پایان خواب سرد و سیاه سپیده است
آغاز صبح دائمی روزگار شد
ما دست و پا زدیم دوامی بیاوریم
تو آمدی و یاد خدا ماندگار شد
یا طلعة الرشیده و یا قرة الحمید
دنیا برای آمدنت بی قرار شد
خوش دارم عاقبت كه بگویند جای پات
روزی به قبر نوكرتان یادگار شد
ای آرزوی گمشده خاكیان بیا!
یك آن پدر به دیدن فرزندتان بیا!
عالم صدای پای شما را شنیده است
دیگر زمان آمدنتان رسیده است
دنیا طُفیلی سرتان چرخ می خورد
روزی هزار بار به دورت دویده است
این جا زمین برای شما دست و پا زده
هر طور هست ناز شما را خریده است
آقا بیا كه نوبتی ام هست وقت ماست
بی تو غرور شیعه تان لطمه دیده است
آن كس كه چشم های شما را رقم زده
ما را فدایی سرتان آفریده است
بر ما هر آن چه خیر رسیدست تا به حال
از عطر لحظه های قنوتت رسیده است
امسال روز نیمه شعبان كجا شوی؟
ما كه نمرده ایم تو تنها چرا شوی؟
محراب لحظه های دعایت چه دیدنی ست
قرآن بخوان چقدر صدایت شنیدنی ست
آقا بگو قرار شما با خدا كی است؟
آیا حیات ما به زمانت رسیدنی ست
یك آن اگر نقاب از آن چهره وا كنی
انگشت هر پیمبری آن جا بریدنی ست
این نازها كه می چكد از راه رفتنت
حتی به پیشگاه خدا هم خریدنی ست
گرد و غبار مانده به نعلینتان به ما
بهتر ز چشمه های بهشتی چشیدنی ست
خسته شدی بیا و كمی گرد راه گیر
چشمان ما به پای قدومت دریدنی ست
هر ثانیه بدون شما سال می شود
دنیای ما بدون تو دنبال می شود
*************************
قاسم نعمتی
تا که گردیدم آشنای سحر
شد دلم وادی صفای سحر
بین سجاده تربتم گِل شد
با نم اشک و گریه های سحر
دست خالی نمی رود هرگز
آن کسی که شده گدای سحر
تو امام شکسته دل هایی
صاحب سفرۀ عطای سحر
بوی وصل تو می کنم احساس
از نفس های جان فزای سحر
چشم امید ما گنه کاران
بوده بر سوز یک دعای سحر
ریشۀ مشکلات ما این است
دلمان نیست مبتلای سحر
گره از کار وا کند بی شک
ناله های گره گشای سحر
شب شب هم زبانی یار است
درد ما غفلت از تو دلدار است
بی جهت نیست در نوایی تو
ما چه کردیم تا بیایی تو
این نشد رسم انتظار فقط
نعره ها می زنم کجایی تو
تو ز اجداد خود غریب تری
بی کس و یار و آشنایی تو
بارها سر زدی به غفلت ما
شاهد کوه ادعایی تو
دست ما را گرفتی و رفتی
چون کریم و گره گشایی تو
هم چونان مادرت تمامی شب
تا سحر دست بر دعایی تو
بر گنهکارها دعا کردی
بس که آقا و با وفایی تو
شک ندارم که هر شب جمعه
زائر دشت کربلایی تو
تحت قبه چه ناله ها بکنی
خود برای فرج دعا بکنی
جلوات پیمبری داری
از همه خلق برتری داری
بین اولاد حضرت زهرا
دلربایی دیگری داری
نقش بازوی توست جاء الحق
تا بگویی چه محوری داری
ذوالفقار از تو جان بگیرد باز
چون تجلیِّ حیدری داری
کرم تو گدا نواز بود
دست اکرام مادری داری
از تمام پیمبران خدا
یک نشان بهر رهبری داری
از همه برگزیدگان خلق
در رکابت تو لشگری داری
تو کجا و عزیز مصر کجا
چون خداوند مشتری داری
تویی حُسن ختام اهل البیت
بر تو باشد سلام اهل البیت
سامرا از تو آبرو دارد
حرف ناگفته در گلو دارد
در و دیوار خلوت سرداب
با نم اشک تو وضو دارد
کاسۀ چشم مانده بر راهت
باده ای ناب در سبو دارد
تو گل نرگسی و عرش دلم
با نفس هات رنگ و بو دارد
چه کنم این دل گرفتارم
دیدن رویت آرزو دارد
بین محراب و نیمه های شب
دل من با تو گفتگو دارد
نیمه شد ماه، ماه من برگرد
رحم بنما به آه من برگرد
پسر ناز حضرت نرجس
قبله راز حضرت نرجس
روزی خویش بردم عمری از
سفرۀ باز حضرت نرجس
ذکر تسبیحتان به گهواره
بال پرواز حضرت نرجس
بارها دیده ام به زندگی ام
دست اعجاز حضرت نرجس
خواستگاری فاطمه سندی ست
بهر اعجاز حضرت نرجس
آمد از عرش تک کنیز خدا
تا کشد ناز حضرت نرجس
روح توحید جلوه ای بنمود
گاهِ ابراز حضرت نرجس
مادرت هم ردیف لیلا شد
آخرین نو عروس زهرا شد
نیمه شب بود یا که وقت سحر
مادر آمد ولی به دیدهٔ تر
آمد و دید بین گهواره
جای تو خالی است ای دلبر
رو به سوی امام کرده و گفت :
پسرم نیست چاره ای آخر
پاسخ آمد که غم مخور نرجس
گشته مهمان حضرت داور
بال جبری
موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - ولادت
برچسبها: اشعار ولادت امام زمان (عج) مهدی وحیدی